سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میراث انتظار
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محسن ملکی[6]
 

برای تعجیل در ظهور اقا و سلامتی ایشان صلوات فراموش نشه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 73
کل بازدید : 497334
کل یادداشتها ها : 738

   موسیقی

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/2/22 ساعت 12:1 ص توسط محسن ملکی


 

عمری است که از محضر او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم

 



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/22 ساعت 12:0 ص توسط محسن ملکی


تا چند

اشک

*

چقدر چله نشینی؟... چهل... چهل... تا چند؟

چقدر جمعه گذشت و نیامدی، سوگند

*

به دانه دانه تسبیح مادرم، موعود!

که بی تو هیچ نیامد به دیدنم لبخند

که روزها همه مثل هم‌اند- سرد و سیاه-

غروب‌ها و سحرهاش خسته‌ام کردند

کشانده‌اند مرا روزها به تنهایی

گمان کنم که مرا منتظر نمی‌خواهند!

*

تو نیستی و جهانم پر از فراموشیست

جهان عاشقی‌ام را غروب‌ها آکند...

تو نیستی که قیامت کنی به آن قامت

تو نیستی که درختان به خویش می‌بالند!

تو نیستی و... چقدر از زمان من باقیست

*

چقدر بی تو بگویم غزل غزل، یکبند

به چشم‌های کسی احتیاج دارد که

زند به شاخه ادراک خاکی‌اش پیوند

به چشم‌های کسی که شبیه یک منجی

زلال، آبی، روشن- شبیه تو- باشند

*

چقدر چله نشینی؟ چقدر ندبه و اشک؟

چقدر بی تو سرودن قصیده‌های بلند؟



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/21 ساعت 11:59 ع توسط محسن ملکی


 

خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند

که بی ستاره ترین شب،شب جدایی توست

بیا که دیدن رویت بهشت موعودست

بهشت،آیتی از جلوه خدایی توست

انتظار در پس انتظار،چه روزگار درازی است روزگار اشک و انتظار،در کوچه پس کوچه های بی قراری،به امید آمدن تو به ذکر شمار عاشقی ام پناه می آورم،هر دانه را می اندازم...اللهم عجل لولیک الفرج را اشک باران می سازم و ترانه آمدنت را با آهنگ حزن آلود انتظار می سرایم.با من بگو چگونه از رویش یاس ها ،بگویم وقتی نرگس چشمم در انتظار آمدنت سو سو می زند،یا صاحب الزمان،غروب ها ی جمعه اشک هایم را ناامید ساخته و چاه انتظار،اشک های گونه هایم را بی پاسخ گذاشته است.بیا و زخمهای دلواپسی مان را مرهمی باش عاشقانه . بیا که روز آمدنت ،روز شادی چشم هایم منتظری است که عاشقانه می گریند و بسوی تو بال و پر می گشایند.

برای تعجیل در فرج آقا صلوات فراموش نگردد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/21 ساعت 11:57 ع توسط محسن ملکی


نجوا

می دانم؛به خودت سوگند که فرسنگها از فطرتم دور افتاده ام.فرشته ها دیگر مرا نمی شناسند؛پیراهنم دیگر شبیه ملکوت نیست و کفشهایم راه را گم کرده اند؛اما جمعه ها صبح زود بیدار می شوم،موهایم را شانه می زنم و کنار پنجره ای که هرگز تعطیل نیست می ایستم تا شاید عبور با شکوهت را بینم.



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/21 ساعت 11:56 ع توسط محسن ملکی


حضرت علی (ع) فرمودند امام مهدی (عج) سی یا چهل سال زمام امور مردم را در دست خواهد داشت و وقتی که ظهور کند هواهای نفسانی را به هدایت و رستگاری بر می گرداند.در آن روزگاری که مردم هدایت الهی را به متابعت هواهای نفسانی در آورده باشند آراء و اندیشه های مردم را تابع قران می کند،در آن روزگاری که آنها قران را تابع آراء و اندیشه های خود کرده اند ... او به شما نشان خواهد داد که عدالت در کشور داری چگونه است. همچنین او تعالیم فراموش شده قران و سنت را زنده خواهد ساخت... و نیز حضرت مهدی (عج) برده مسلمان را نخواهد واگذاشت مگر اینکه آن را خریده و آزاد خواهد ساخت و بدهکاری نخواهد ماند مگر انکه بدهی او را پرداخت خواهد نمود.مظلمه و حقی به گردن و ذمه هر کس که باشد آن را به صاحب حق باز خواهد گرداند.کسی کشته نمی شود مگر اینکه دیه آن را خواهد پرداخت...



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/20 ساعت 12:37 ص توسط محسن ملکی


 

غروب غم انگیز یک جمعه بود

و مـن منـتـظر غرق دلـواپـسی

دلم شور می زد به یاد کسی

سرانجام پرسیدم از مادرم

چرا جمعه ها غرق در ماتم است؟

غروبش پر از درد و داغ و غم است؟

و مـادر بمـن گـفت،ای فرزنـدم

قرار است در جمعه ای پر نوید

بیاید مردی بزرگ،آسمان تبار

نشسته بر اسبی سفید

و می آورد با خودش عشق و مهر و امید

برای همین است ما جمعه ها بی قراریم

همه چشم در ره آن نوبهاریم



  



نوشته شده در تاریخ 87/2/20 ساعت 12:36 ص توسط محسن ملکی


گفتـــــــم که در فراقـــت عمریست بی قرارم

گفـــــــت از فــــراق یاران من نیـز بی قــرارم

گفتـــــــم به جز شمـــــا من فریاد رس ندارم

گفتـــــــا به غیر شیعه من نـــــیز کـس ندارم

گفتــــــــم که یاورانت مـــــظــــــلوم هر دیارند

گفـــــــتا مرا ببینیـــــد مــــــظلوم روزگـــــــارم

گفــــــتم که شیعیانت در رنج و در عــــذابنـد

گفــــــتا به حال ایشان هر لحظه اشکــــبارم

گفــــــتم که شیعیانت جمــــعــند به یاری تو

گفــــــتا که من شب و روز در انــــتـــظار یارم

گفتم که چشــــم شیعه گریان بود به راهـت

گفتا که من همـــیشه بر دیــده اشــک دارم

گفتم که دشمن تو در فکر محو شیعه است

گفتا به حال شیـعه هر لحــــــــــظه پاسدارم

گفتــم که انتقــــــــــــــــام مادر تو کی بگیری

گفتا به چشم گریان من لحــظه میشـــــمارم

گـــفتم به شیعــــــــیانت آیا پــــــــــــیام داری

گــفتا که گفته ام من هر دم در انتـــــــــظارم

گفـــتم که ای امامـــــــم از مــــــا چرا نهانی

گــــفتا به چشم محرم همــــــــــوراه آشکارم

گفتــــم به چــــــــــــــشم انوار آیا تو پا گذاری

گـــفتا که شستـــــشو ده شاید که پا گذارم




  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ